برای حضرت اشرف

 

I Know The Consequences Of This Choice I Am Making, Your Mind Shall Be In Peace My Love 

 

 

 

عشق رویایی من!

 

می‌گم نمی‌شه من برم زمان جهان‌گیرشاه . بعد این برزوخان عاشق من بشه بیاد من رو بگیره؟ من حتا اون کچلی وسط سرش رو هم دوست دارم! تمام هفته منتظر قسمت جدید قهوه‌ی تلخ می‌شینم فقط به عشق برزوخان  فکر کن یعنی!    

 

 

 

همیشه پیش از آن‌که فکر کنی اتفاق می‌افتد......

 

بعد فکر کن با این حالت سرما هم بخوری و هی مجبور باشی سرفه‌های شدید ناجور هم بکنی . 

 

 

پ.ن. برای محسن و حمید و وحید

 

از کسی نمی‌پرسند چه هنگام می‌تواند خدا نگه‌دار بگوید 

از خویشتنش نمی‌پرسند
از عادات انسانی‌اش نمی‌پرسند 

زمانی به ناگاه باید با آن رو در روی درآید 

تاب آرد
بپذیرد
وداع را 

درد مرگ را 

فرو ریختن را
تا دیگر باره بتواند که برخیزد.......
 

 

 

مستاجر واحد آن‌وری!

 

خیلی من حالم خوبه الان . بیست و چاهار ساعته هم باید صدای ز‌ِر ز‌ِر‌ ِ بچه‌ی تو رو هم بشنوم! حیف که با این حالم نمی‌تونم بیام بزنم تو دهن جفتتون . دست کم این‌جوری یه دلیلی واسه زر زر و عربده‌هاتون وجود داشت و من اعصاب نداشته‌ام دیگه تا این حد خورد نمی‌شد...... 

 

 

Chantix

 

Chantix یک نوع داروی ترک سیگار هست که تبلیغش رو دو سه روز پیش تو تلویزیون دیدم . این‌جا برای هر دارویی که تبلیغ می‌شه باید همه‌ی عوارض جانبی دارو هم حتمن گفته بشه . وقتی که تبلیغ تموم شد رفتم رو تراس یه سیگار روشن کردم و به این فکر کردم که این همه عوارض جانبی وحشت‌ناک این دارو آیا ارزش ترک کردن سیگار رو داره آیا؟ 

 

عوارض جانبی نرمال! 

 - حالت تهوع
- استفراغ 

- یبوست 

- باد نفخ(!) 

- بد خواب شدن و کابوس دیدن(!)

 

 عوارض جانبی وخیم رفتاری!! 

تغییر رفتار شامل خشونت . آشفتگی . افسردگی . فکر به خودکشی و یا اقدام به خودکشی . اضطراب . ترس و هراس . پرخاش‌گری . خشم . دیوانگی . احساسات غیر عادی . توهم . جنون . سوء ضن . دست‌پاچگی و گیجی . این علایم در بعضی از افراد به محض شروع مصرف دارو و در برخی پس از چند هفته بروز می‌کنن . به محض بروز هر کدوم از این علایم باید دارو رو درجا قطع کرد و پزشک معالج رو در جریان گذاشت . هم‌چنین قبل از شروع دارو پزشک باید تاریخ‌چه‌ی کامل هر گونه افسردگی در فرد رو بدونه چون افسردگی در زمان مصرف این دارو شدت پیدا می‌کنه(!)

 

عوارض جانبی وخیم بدنی!! 

ناراحتی‌های پوستی که در بعضی موارد خطر مرگ دارن شامل  

- جوش‌های پوستی 

- تورم و آماس 

- قرمز شدن پوست 

- پوسته پوسته شدن به حالت پوست انداختن 

حساسیت‌ و آلرژی شامل 

- تورم صورت 

- تورم زبان و دهان 

- تورم گلو تا جایی که نفس کشیدن ممکنه مختل بشه 

اگر مصرف کننده دچار جوش پوستی هم‌راه با پوسته پوسته شدن پوست و یا تاول‌های دهانی بشه دارو باید درجا قطع بشه و پزشک معالج رو در جریان گذاشت 

 

چه فردی نباید Chantix مصرف کنه 

-سابقه‌ی افسردگی و یا بیماری روحی 

-حمله‌ی کم‌بود نیکوتین در اقدامات قبلی برای ترک سیگار که شامل بی‌حالی . آشفتگی و یا آسیب‌دیدگی شدید روحی مثل افسردگی می‌شه 

- سابقه‌ی ناراحتی‌های کلیوی . پزشک می‌تونه دارو رو با دوز خیلی پایین تجویز کنه 

- دوران بارداری و یا اگر فرد تصمیم به بارداری داره . اثرات دارو بر جنین معلوم نیست(!!) 

- دوران شیر دهی . اثرات دارو بر نوزادانی که از شیر مادر تغذیه می‌کنن معلوم نیست(!!) 

- کسانی که انسولین می‌زنن یا آسم دارن یا از رقیق کننده‌های خون استفاده می‌کنن 

 

هم‌چنین ترجیحن از رانندگی و کار با هرگونه ماشین آلات باید پرهیز کرد تا زمانی که معلوم بشه عوارض جانبی این دارو بر مصرف کننده چی هست دقیقن! 

 

حالا با این اوصافی که ذکرش رفت . آیا شما حاضرین بپرین وسط این حوض نقره؟ به خدا سیگار کشیدن عوارض کم‌تری داره از این داروی ترک سیگار . من که به شخصه ترجیح می‌دم اگر قراره بمیرم با سیگار بمیرم تا با این داروی وحشت‌ناک! 

 

 

پ.ن. در همین رابطه این پست عوارض جانبی گیلاسی رو هم بخونین بد نیست.... 

 

 


شما چی فکر می‌کنین؟ یا «ما خانوم‌ها!!!!» چی؟

 

پیرو پست قبل . حرف‌های جالبی تو کامنت‌ها زده شد . ولی دلیل نوشتن این پست کامنت محسن بود که نوشته : 

 

اتفاقن دیروز غروب تو خیابون با وحید صحبت همین موضوع بود ... آدمها عوض نمیشن ... شرایطه که عوض میشه و باعث میشه حرفها و ادعاهای قبلی دروغ و یاوه جلوه کنه ... مشکل اینجاس که شما زنا مختون نمیکشه این چیزا رو درک کنید !!!  

 

قبل هر چیزی بگذارین یک نکته‌یی رو درباره‌ی این رابطه و دلیل اتمامش بگم . این رابطه -دست کم از طرف من- از روی هوا و هوس و وقت گذرونی شروع نشده بود . ظاهرن از طرف آقای ازخودراضی هم به همین ترتیب . منتها وقتی که من مساله رو با خانواده‌ام مطرح کردم . مخالفت کردن . و دلایل مخالفتشون هم زیاد و اساسی بود . سرانجام وقتی که با اصرار من راضی شدن کمی بیش‌تر در مورد این مساله تامل بشه . آقای ازخودراضی بهشون برخورد که چرا پدر من به عوض این‌که خودشون بلند شن برن شهر مادری ایشون و در مورد خانواده‌ش تحقیق کنن از فامیل‌هایی که ما تو اون شهر داشتیم در مورد خانواده‌ش سوال پرسیده بودن -شوهر خاله‌ی من هم اهل همون شهر هست و برادرهای ایشون بودن که تحقیقات رو انجام دادن . نکته این که بیست سال هست که ما با این فامیل رابطه داریم و پدر من و شوهر خاله‌م مثل دو تا برادر می‌مونن . در نتیجه انگار کنین که اون آقا برای برادرزاده‌ی خودشون رفتن تحقیق کردن- و به جای این‌که باز هم خود پدر من بلند شن برن تهران و در مورد خودش و کارش و زندگیش تحقیق کنن . از پسر عمه و پسر عموی بزرگ من خواسته بودن که این کار رو انجام بدن . قصه به این‌جا که رسید . صبر من هم به سر رسید . و به آقای از خود راضی گفتم که حق نداره برای پدر من تعیین تکلیف کنه که چرا و از چه کسی و در مورد چه چیزی سوال می‌پرسن . و ایشون در ادامه هم‌چنان به این اعتراض ادامه دادن که نزدیک به دو سال هست که منتظر این هستن که این ازدواج سر بگیره و ایشون هر چه سریع‌تر بتونن بیان کانادا و عمرشون داره حروم می‌شه و توی این دو سال می‌تونستن از خیلی طریق‌های دیگه برای خروج اقدام کنن به عوض این‌که منتظر من بشینن . این‌جا بود که من هم از کوره در رفتم و گفتم من از همون اولش گفته بودم که برای مهاجرت اقدام کنه و بعد از ازدواج می‌شه فایل رو تلفیق کرد و تطبیق داد ولی کو گوش شنوا! و باز ایشون از این عصبانی بود که چرا پدر من حاضر نشدن که به شخصه ایشون رو زیارتشون کنن و این‌که اگر پدر من خودش رو به شخصه ببینن ممکن نیست که با ازدواج ما مخالفت کنن و ایشون به‌ترین هم‌سر ممکنه برای من خواهد بود و این رو به پدر من ثابت خواهد کرد در همون برخورد ...... 

پدر من برای مخالفت با این ازدواج جدا از نتایج تحقیقات شده . دلایل دیگر خاص خودشون رو داشتن که جای بحثش این‌جا نیست و وقتی که دلایلشون رو به من گفتن و از من خواستن که در موردشون فکر کنم دیدم که کاملن منطقی هستن و من با این ازدواج خودم رو پرت خواهم کرد ته چاه . با توجه به این که جراحت‌های تو چاله افتادن و در اومدنم هم هنوز خوب خوب نشده . و خوب با توجه به واکنشی که آقای ازخودراضی از خودش نشون داد . بیش‌تر به این نتیجه رسیدم که این رابطه سر انجامی نخواهد داشت و به رابطه پایان دادم . و باز این مساله هم به ایشون گرون اومد که چرا این خود ایشون نبود که تموم کننده‌ی این رابطه بود بل‌که من بودم که این کار رو کردم ....... 

 

 

بحث من حالا سر اینه . چرا محسن دسته بندی و طبقه بندی کرده و گفته «شما خانوم‌ها»؟! یعنی خانو‌م‌ها قدرت تجزیه و تحلیل ندارن؟ یا خیلی احساسی عمل می‌کنن؟ چی؟ حرف من اصلن وعده‌ی سر خرمن دادن نیست . سر اینه که از طرف یک واکنشی می‌بینی که همه‌ی وجودش و احساس تو نسبت به اون شخص رو زیر سوال می‌بره . 

 

سوال من اینه . شما اگر یک‌بار تجربه‌ی یک زندگی مشترک چند ساله رو داشتین و در گیر یک رابطه می‌شدین و رابطه به این‌جا می‌کشید . چه می‌کردین؟ چشمتون رو بر همه‌ی نشونه‌ها می‌بستین و به طرفتون اعتماد می‌کردین؟ یا این‌که رابطه رو تمومش می‌کردین؟ چی فکر می‌کنین شما؟ نظرتون چیه؟ 

 

 

 

پ.ن. آقای ازخودراضی ده سالی از من بزرگ‌تر بودن و یک دختر از ازدواج سابقشون داشتن و به هیچ وجهی هم دلشون نمی‌خواست که من در مورد گذشته‌ی ایشون کنج‌کاوی نشون بدم! 

 

 

پ.ن.۲. جواب کامنت‌های پست قبل هم داده شد. 

 

 

سوال بی‌جواب.......

 

اون زمانی که رابطه‌ی من و آقای ازخودراضی داشت پا می‌گرفت . همیشه بهم می‌گفت من تو رو تو هیچ قید و بندی نمی‌گذارم . آزادی هر وقت که دلت خواست و از این رابطه خسته شدی بری .  

 

خب من هم دقیقن همین کار رو کردم . فقط هنوز بعد این همه مدت نمی‌دونم چرا تا این حد بهش برخورده بود و عصبانی شده بود! 

 

تنها توجیهی که براش دارم اینه که خیلی زیادی به خودش مطمین بود و باورش نمی‌شد! بی‌خودی که اسمش رو نگذاشتم آقای ازخودراضی! 

 

قند پارسی در کانادا!

 

 

چند ماه پیش داشتم با بابک سر فارسی و یا انگلیسی حرف زدن چانه می‌زدم . در حقیقت این اولین بار است طی این هفت سال که در شرایطی هستم* که مطلقن هیچ ایرانی دور و برم نیست . آن اوایل که شازده قراضه بود و خانواده‌اش . بعد هم که محل کار سابق پر از ایرانی بود .  

 

بابک می‌گفت سختت می‌شود .
گفتم نه . قبلن هم با غیر ایرانی‌ها زندگی کرده‌ام و هم جایی کار کرده‌ام که ایرانی نبوده .
می‌گفت من در شرایطش بوده‌ام . تو نمی‌فهمی . دلت برای فارسی حرف زدن تنگ می‌شود . 

خندیده بودم بهش و به حرفش . گفتم پس شماها چه کاره‌یید؟ با شماها فارسی حرف می‌زنم دیگر . تازه وب‌لاگم هم هست .  

سرش را به نشانه‌ی قُد بودن من و این‌که حالا می‌بینیم و به حرفم می‌رسی تکان داده بود و دیگر ادامه نداده بود .  

 

بعد دی‌روز وقتی که برایش تکست زدم که راست گفتی . حق با تو بود . دلم برای فارسی حرف زدن روز‌مره چنان تنگ شده که نگووووووووووووووووووووووو . جوابش یک نیش باز بود که تا پس کله‌ش در رفته بود در حالی که علم پیروزی در دست بالا و پایین می‌پرید و برای من شیشکی می‌بست که یعنی دیدی گفتم! من هم در جوابش تکست زدم که کللن خیلی بی‌جنبه است و من دیگر پیشش اعتراف نمی‌کنم . حتا اگر باز هم راست گفته باشد!  

 

  

* از ماه جون -یعنی تقریبن اواسط خرداد به این طرف- و کاملن هم خود خواسته محیط پیرامونم را تغییر دادم و هشتاد درصد آدم‌های دور و برم را غربال کردم و ریختم دور . چه ایرانی و چه غیر ایرانی . 

 

 

پ.نِ توضیح واضحات - صدای بنده را هم‌چنان از تورونتو می‌شنوید شما . جای دیگری نرفته‌ام هنوز! 

 

اند فاینالی ون آی ام اسلیپی......

 

سرکارم! 

دارم از زور خواب می‌میرم . خوابم می‌آد . خب مگه چیه؟!  

 

 

 

 

نه از تو می‌شه دل برید - نه با تو می‌شه دل سپرد.....*

 

می‌گم خب من اگه بخوام بیام شاید تنها نباشم . هم‌راه اول داشته باشم! 

و بهش مهلت نمی‌دم بپرسه خبری هست آیا یا نه . دست رو پیش می‌گیرم .

می‌گم خب عروسی که هفت هشت ماه دیگه هست . یه وقت دیدی شوخی شوخی یه خبری شد! 

می‌گه خب بیاین . با هم بیاین . چه ایرادی داره مگه؟ 

می‌گم بیایم؟ باهم؟ واقعن؟ 

می‌گه آره خب! 

می‌گم خب بیایم کجا بمونیم اون‌وقت؟ (به عبارت به‌تر منظورمه اوشون کجا باید بمونن) 

می‌گه معلومه خب . همین‌جا . خونه‌ی خودمون .  

می‌گم واقعنی؟  

می‌گه آره! 

می‌گم کدوم اتاق؟ 

می‌گه هر اتاقی که خودت دوست داشتی همون اتاق 

می‌گم تخت‌ها هنوز همون تخت‌هان؟
می‌گه آره 

می‌گم خب تخت یه نفره که به درد من نمی‌خوره که!
می‌گه شما تشریف‌فرما بشین . تخت دونفره هم براتون می‌گیریم که راحت باشین! هرچند رو تخت یه نفره صمیمی‌تر می‌شه خوابید!

می‌گم من اتاق کوچیکه رو می‌خوام. 

می‌گه چه به‌تر!  

می‌گم یعنی واقعنی ایرادی نداره؟! 

می‌گه گفتم که نه! بچه که نیستی که! الان اگه تنها بیای بیش‌تر مشکوک می‌زنی تا با همون هم‌راه اولت باشی . 

 

 

 

 

فقط نمی‌دونم چرا همه‌ش حس می‌کنم زیادی با این مساله کووووووووللللللللللللل برخورد کرد! البته به قول حضرت اشرف برای این‌که من رو شرمنده کنه بس که دختر پررویی هستم! و وقتی که گفتم نه . گفت خب این‌قدر مامانت باز برخورد کردن که من نقل قول رو شنیدم جای تو حسابی خجالت کشیدم . من :  

 

 

 

* پیرو پست دی‌روز . خواستم بگم مامان من تو دنیا تکه از همه نظر . ما دعواها و دل‌خوری‌هامون رو جدی نمی‌گیریم . شما هم جدی نگیرینشون