برای انجام کاری اومدم کتابخونه که از اینترنتش استفاده کنم . عین این دو ساعت رو نشستم به وبلاگ خوندن و کاره باز هم موند که شب برم خونه انجامش بدم .
حس خوبی بود ولی . مدتها بود که بی دردسر و دغدغه ننشسته بودم به وبلاگ خوندن . خلاصه که مزه داد اساسی کللن
من که کلا از وقتی تابستون شروع شده کارم شده وبلاگ خوندن !!!
منم از این تجربه ها داشتم
درود بر شما ، شمائیکه به وبلاگخوانی علاقه مندید به آذرکده هم سری بزنید و نظر دهید ،با سپاس......... آذرکده
نگفتی به کارت هم رسیدی یا نه؟
سلام مهسای عزیز
تولدت مبارک
سلامت و شاد باشی ایشالا
تولدتون مبارک
تولدتون مبارک
با بهترین آرزوها
تولدتون مبارک
لحظه هاتون سرشار از بهترین ها
رفتم برای گردش تو گلستان یکی از دوستان
دیدم بسادگی این سه این جمله را نوشته بود :
" آب نریختم که برگردی ! اب ریختم تا پاک شود هرچه ردّ پای توست ، از زندگی ام ...! "
عمیقا این عبارت در جانم اثر کرد و متاثر شدم ...
و به ناگاه جویبار این ابیات در ذهنم جاری شد ....
گفتم نکند میزبان بزرگ پشت پایم آب مفارقت ریخته باشد که دیگر رویم را نبیند و مرا به خویش نخواند .
نه ! خدای بزرگ تو کریمتر و رحیمتر از آنی که این بخواهی ...! فلذا سوختم و سوختم و سوختم !
" آب از پی ام نریخت که آیم دوباره من/شاید برای شستن ردّی که از من است "
[گل][گل][گل]
رفتم برای گردش تو گلستان یکی از دوستان
دیدم بسادگی این سه این جمله را نوشته بود :
" آب نریختم که برگردی ! اب ریختم تا پاک شود هرچه ردّ پای توست ، از زندگی ام ...! "
عمیقا این عبارت در جانم اثر کرد و متاثر شدم ...
و به ناگاه جویبار این ابیات در ذهنم جاری شد ....
گفتم نکند میزبان بزرگ پشت پایم آب مفارقت ریخته باشد که دیگر رویم را نبیند و مرا به خویش نخواند .
نه ! خدای بزرگ تو کریمتر و رحیمتر از آنی که این بخواهی ...! فلذا سوختم و سوختم و سوختم !
" آب از پی ام نریخت که آیم دوباره من/شاید برای شستن ردّی که از من است "
[گل][گل][گل]