ﺟﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ - ﻳﻜﻢ

ﺟﺎﻥ ﺟﻬﺎﻧﻢ

ﺑﻪﺗﺮﻳﻦ ﻛﺎﺭ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮاﻳﺖ ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ اﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻛﻪ ﻧﻴﺴﺘﻲ.. ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﻛﻪ ﺧﻮﺑﻢ.. ﺑﻨﻮﻳﺴﻢ ﻛﻪ اﻡﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻗﻮﻝ ﺩاﺩﻡ ﻛﻪ ﻣﺤﻜﻢ ﺑﺎﺷﻢ ﺗﺎ اﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﮕﺬﺭﺩ.. ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘم اﮔﺮ ﺳﻲ و ﭼﺎﻫﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ, ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎ ﻳﻚ ﻛﻮﺩﻙ ﺷﺶ ﻣﺎﻫﻪ, ﺩﻭ ﺳﺎﻝ اﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭا ﺗﺎ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﭘﺪﺭ ﺗﺎﺏ ﺁﻭﺭﺩ; ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﻮاﻥ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺭو ﺷﺪﻥ و ﮔﺬﺷﺘﻦ اﺯ اﻳﻦ ﻟﺤﻆﻪﻫﺎ ﺭا ﺩاﺭﻡ.....

ﺳﺨﺖ اﺳﺖ.. ﻛﺘﻤﺎﻥ ﺳﺨﺘﻲ ﻧﻤﻲﻛﻨﻢ.. ﻫﺮ ﻟﺤﻆﻪ ﻛﻪ ﻣﻲﮔﺬﺭﺩ اﻧﮕﺎﺭ ﺩﺳﺘﻲ ﮔﻠﻮﻳﻢ ﺭا ﺳﺨﺖﺗﺮ ﻣﻲﻓﺸﺎﺭﺩ.. ﻭﻟﻲ ﻣﻲﺩاﻧﻢ ﺗﻮ اﻳﻦ ﻟﺤﻆﻪﻫﺎ ﻧﮕﺮاﻥ ﻣﻨﻲ, ﺑﻴﺶ اﺯ ﻫﺮ ﭼﻴﺰ ﺩﻳﮕﺮ.. ﺑﻪ ﺗﻮ ﻗﻮﻝ ﻣﻲﺩﻫﻢ ﻛﻪ ﺁﺭاﻡ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﺗﺎ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺁﺭاﻣﺸﺖ ﺭا ﺣﻔﻆ ﻛﻨﻲ و ﻧﺸﻜﻨﻲ اﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ.. اﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ ﻛﺪاﻡ ﻧﻤﻲﺩاﻧﻴﻢ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﻥ ﻃﻮﻝ ﻣﻲﻛﺸﺪ......

ﺟﺎﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﻦ.. ﻧﻔﺴﻢ.. ﻋﻤﺮﻡ.. ﻋﺸﻖ ﻣﻦ.. ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩاﺭﻡ.. ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺷﺘﻦ ﺑﺮاﻳﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﻲﺷﻮﺩ.. ﺗﺎﺏ ﺑﻴﺎر.. ﻣﻦ ﻃﺎﻗﺖ ﻣﻲﺁﻭﺭﻡ.. ﺩﺳﺖﻫﺎﻳﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺖﻫﺎﻱ ﺗﻮﺳﺖ و ﭼﺸﻤﺎﻧﻢ ﺧﻴﺮﻩ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ.. ﻗﻠﺒﻢ ﺑﻪ ﺻﺪاﻱ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﻲﺗﭙﺪ ﻛﻪ ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﻧﻐﻤﻪی ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ.. ﺗﺎ ﺭﻭﺯﻱ ﻛﻪ ﺑﺮاﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﻴﺎﻳﻲ, ﻣﻦ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭﺕ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﻪاﺕ ﻣﻲﺟﻨﮕﻢ.. ﺑﺮاﻱ ﺁﺯاﺩﻱ ﺗﻮ.. و ﻣﻦ.......

همین جوری الکی

 

 

برای انجام کاری اومدم کتاب‌خونه که از اینترنتش استفاده کنم . عین این دو ساعت رو نشستم به وب‌لاگ خوندن و کاره باز هم موند که شب برم خونه انجامش بدم .  

 

حس خوبی بود ولی . مدت‌ها بود که بی دردسر و دغدغه ننشسته بودم به وب‌لاگ خوندن . خلاصه که مزه داد اساسی کللن  

 

 

 

 

 

 

 

از اون متن‌ها و شعرهای ادبی قدیمی که خیلی قلمبه سلمبه‌ان و نصفشون عربی‌یه و هیچ‌کی اول و آخر و وسطش رو نمی‌فهمه . دلم از اونا می‌خواد . از همونا! 

 

 

 

 

 

 

 خالی‌ام دوباره . و این خالی بودن درد کشنده‌یی دارد .  

 

 

تا بیایی . من . سعی می‌کنم که پیر نشوم زیر بار فشار نگرانی و انتظار و اضطراب چه‌گونه بودن تو........ 

 

 

I promised u that I will hold it together and do not go into pieces and I will keep my promise. Only if you keep yours as well and fight hard against that hell inside of you. Our love is the only thing I have left to cling into, you kow……  

  

 

 

 

من رگ شیرازی ندارم . ولی فامیل‌های شیرازیمون رو خیلی دوست دارم!!

  

چی می‌شد وب‌لاگ رو هم می‌شد مثل کتاب صورتی راحت آپ‌ کرد و پست جدید گذاشت؟ اون وقت من راه به راه هی آپ می‌کردم .  

 

خیلی زور داره که هی لاگ این کنی تو یوزر پیج که بخوای دو تا کلمه بنویسی . مساله سر اینه که حرف‌های تو وب‌لاگ رو نمی‌شه تو ف.ب. زد . اون‌ جا خانواده رد می‌شه خطرناکه فطیییییرررررررررررررر . مساله نام‌وسی به شدتتتتتتتتتت! 

 

 

پ.ن. هر کی به من بگه تنبل خودشه 

 

 

 

 

یاد اون روزهای.....

 

 

یادش به خیر . یک زمانی بود که من رکورد دار بازدید وب‌لاگ عمو جان بودم......... 

 

 

 

پ.ن. آمارش تو اولولون‌ ِ پرشین هست . فقط انتظار ندارین که من ساعت چاهار صبح براتون آرشیو گردی کنم و لینک مستقیم پست رو بگذارم که؟! 

 

 

 

 

لی‌لی لی‌لی حوضک

 

شماها می‌دونستین معنی استعاری‌یه «جوجو اومد آب بخوره . افتاد تو حوضک» چیه؟ خوب من تازه دو سه شب پیش به لطف توضیحات!!!!! حضرت اشرف فهمیدم!  

 

 

 

 

إ وری نایس ویکند

 

خوش‌خوشانی‌ ِ یک روز تعطیل یعنی خانه تمیز باشد و لباس‌ها شسته و اتو شده و کنار گذاشته و خریدها همه جابه‌جا شده باشند و آدم با خیال راحت لم بدهد زیر آفتاب با یک لیوان بزرگ چای و کتاب بخواند . دو نقطه دی!  

 

 

پ.ن. بعدن اضافه شده از طرف حضرت اشرف! - البت که اینترنت بازی و وب‌گردی هم می‌تواند بکند به میزان بسیار زیاد . مخصوصن وقتی قرار نباشد که غذا هم بپزد!!!!!!! 

 

 

 

 

حس‌ ِ ناب‌ ِ .......

 

نشسته‌ام و فکر می‌کنم و هی دنبال کلمه‌ها می‌کنم و ترانه‌ها و شعرها را می‌گردم تا شاید بتوانم این حس ناب درونی‌ام الانم را بیان کنم . هیچ و دست خالی برمی‌گردم . فقط می‌توانم بگویم که لب‌ریزم . لب‌ریز‌ ِ لب‌ریز‌ ِ لب‌ریز . و سرشار . همین!   

 

 

 

 

 

عزیز جانم ز سفر باز آمد

 

حضرت اشرف یه دو ساعتی می‌شه که از یه سفر سه هفته‌یی‌ برگشته و الان خونه خوابیده . وقتی که زنگ زد و صداش تو گوشی پیچید و گفت بالاخره رسیده انگار یه بار سنگین از رو دوش من برداشته شد . نیش من هم همین‌جور الان بازه از خوشی . فقط بدیش اینه که ام‌شب تا هشت کلاسم و زودتر از نه نمی‌رسم خونه .   

 

 

از همه‌ی حرف‌هایی که تند تند ام‌روز تلفنی به هم زدیم خوش‌مزه‌ترینش این بود که گفت «دلم برات تنگ شده . از لحظه‌یی که رفتم داشتم دیوونه می‌شدم که زودتر برگردم کنارت» 

 

 

پ.ن. بچه‌ام اییییییییییییین همه هزینه کرده رفته سفر اصلن بهش خوش نگذشته بس که شلوغ پلوغ بود اون‌جا همه چی! این اصلنش هم ربطی به این نداره که تا آخرین لحظه‌ی رفتنش من هی بهش می‌گفتم «حالا نمی‌شه نریییییییییییییی . تو بری من تهنا می‌شممممممممم» و عذاب وجدان گرفته طفلکی . بمیرم براش! 

  

 

پ.ن.۲. فکر نکنین جای دوری رفته بود هااااااااا . یه سر رفته بود تا همین LA یه سر به خانواده‌ش بزنه و برگرده! فعلنه که امتیازها همه به نفع منه و کفه‌ ترازوی من حسسسسسساااااااااااااابی سنگینه . یعنی من الان چنان خوش‌خوشانمه که نگوووووووووووووووووو   

 

 

 

پ.ن.۳. خودمونیم چه پست جلفی شد!