اون زمانی که رابطهی من و آقای ازخودراضی داشت پا میگرفت . همیشه بهم میگفت من تو رو تو هیچ قید و بندی نمیگذارم . آزادی هر وقت که دلت خواست و از این رابطه خسته شدی بری .
خب من هم دقیقن همین کار رو کردم . فقط هنوز بعد این همه مدت نمیدونم چرا تا این حد بهش برخورده بود و عصبانی شده بود!
تنها توجیهی که براش دارم اینه که خیلی زیادی به خودش مطمین بود و باورش نمیشد! بیخودی که اسمش رو نگذاشتم آقای ازخودراضی!