پیرو پست قبل . حرفهای جالبی تو کامنتها زده شد . ولی دلیل نوشتن این پست کامنت محسن بود که نوشته :
اتفاقن دیروز غروب تو خیابون با وحید صحبت همین موضوع بود ... آدمها عوض نمیشن ... شرایطه که عوض میشه و باعث میشه حرفها و ادعاهای قبلی دروغ و یاوه جلوه کنه ... مشکل اینجاس که شما زنا مختون نمیکشه این چیزا رو درک کنید !!!
قبل هر چیزی بگذارین یک نکتهیی رو دربارهی این رابطه و دلیل اتمامش بگم . این رابطه -دست کم از طرف من- از روی هوا و هوس و وقت گذرونی شروع نشده بود . ظاهرن از طرف آقای ازخودراضی هم به همین ترتیب . منتها وقتی که من مساله رو با خانوادهام مطرح کردم . مخالفت کردن . و دلایل مخالفتشون هم زیاد و اساسی بود . سرانجام وقتی که با اصرار من راضی شدن کمی بیشتر در مورد این مساله تامل بشه . آقای ازخودراضی بهشون برخورد که چرا پدر من به عوض اینکه خودشون بلند شن برن شهر مادری ایشون و در مورد خانوادهش تحقیق کنن از فامیلهایی که ما تو اون شهر داشتیم در مورد خانوادهش سوال پرسیده بودن -شوهر خالهی من هم اهل همون شهر هست و برادرهای ایشون بودن که تحقیقات رو انجام دادن . نکته این که بیست سال هست که ما با این فامیل رابطه داریم و پدر من و شوهر خالهم مثل دو تا برادر میمونن . در نتیجه انگار کنین که اون آقا برای برادرزادهی خودشون رفتن تحقیق کردن- و به جای اینکه باز هم خود پدر من بلند شن برن تهران و در مورد خودش و کارش و زندگیش تحقیق کنن . از پسر عمه و پسر عموی بزرگ من خواسته بودن که این کار رو انجام بدن . قصه به اینجا که رسید . صبر من هم به سر رسید . و به آقای از خود راضی گفتم که حق نداره برای پدر من تعیین تکلیف کنه که چرا و از چه کسی و در مورد چه چیزی سوال میپرسن . و ایشون در ادامه همچنان به این اعتراض ادامه دادن که نزدیک به دو سال هست که منتظر این هستن که این ازدواج سر بگیره و ایشون هر چه سریعتر بتونن بیان کانادا و عمرشون داره حروم میشه و توی این دو سال میتونستن از خیلی طریقهای دیگه برای خروج اقدام کنن به عوض اینکه منتظر من بشینن . اینجا بود که من هم از کوره در رفتم و گفتم من از همون اولش گفته بودم که برای مهاجرت اقدام کنه و بعد از ازدواج میشه فایل رو تلفیق کرد و تطبیق داد ولی کو گوش شنوا! و باز ایشون از این عصبانی بود که چرا پدر من حاضر نشدن که به شخصه ایشون رو زیارتشون کنن و اینکه اگر پدر من خودش رو به شخصه ببینن ممکن نیست که با ازدواج ما مخالفت کنن و ایشون بهترین همسر ممکنه برای من خواهد بود و این رو به پدر من ثابت خواهد کرد در همون برخورد ......
پدر من برای مخالفت با این ازدواج جدا از نتایج تحقیقات شده . دلایل دیگر خاص خودشون رو داشتن که جای بحثش اینجا نیست و وقتی که دلایلشون رو به من گفتن و از من خواستن که در موردشون فکر کنم دیدم که کاملن منطقی هستن و من با این ازدواج خودم رو پرت خواهم کرد ته چاه . با توجه به این که جراحتهای تو چاله افتادن و در اومدنم هم هنوز خوب خوب نشده . و خوب با توجه به واکنشی که آقای ازخودراضی از خودش نشون داد . بیشتر به این نتیجه رسیدم که این رابطه سر انجامی نخواهد داشت و به رابطه پایان دادم . و باز این مساله هم به ایشون گرون اومد که چرا این خود ایشون نبود که تموم کنندهی این رابطه بود بلکه من بودم که این کار رو کردم .......
بحث من حالا سر اینه . چرا محسن دسته بندی و طبقه بندی کرده و گفته «شما خانومها»؟! یعنی خانومها قدرت تجزیه و تحلیل ندارن؟ یا خیلی احساسی عمل میکنن؟ چی؟ حرف من اصلن وعدهی سر خرمن دادن نیست . سر اینه که از طرف یک واکنشی میبینی که همهی وجودش و احساس تو نسبت به اون شخص رو زیر سوال میبره .
سوال من اینه . شما اگر یکبار تجربهی یک زندگی مشترک چند ساله رو داشتین و در گیر یک رابطه میشدین و رابطه به اینجا میکشید . چه میکردین؟ چشمتون رو بر همهی نشونهها میبستین و به طرفتون اعتماد میکردین؟ یا اینکه رابطه رو تمومش میکردین؟ چی فکر میکنین شما؟ نظرتون چیه؟
پ.ن. آقای ازخودراضی ده سالی از من بزرگتر بودن و یک دختر از ازدواج سابقشون داشتن و به هیچ وجهی هم دلشون نمیخواست که من در مورد گذشتهی ایشون کنجکاوی نشون بدم!
پ.ن.۲. جواب کامنتهای پست قبل هم داده شد.
ای کاش دکمه ی منطقمون به جای احساسمون قبل از اینکه
اتفاقی بیوفته فشرده بشه!
در رابطه با گفه هام منظور خاصی نداشتم.
هر جا این کره خاکی که هستی پاینده باشی.
دقیقن برای همین هم بهت گفتم که یک طرفه به قاضی رفتی شهریار جان . ممنون در هر صورت......
معذرت میخوام ژست قبلی برای من بود.
با همهء اینها که فرمودید ما همچنان سر حرفمان هستیم !
ما هم همچنان سر حرف خودمان . از اون نظر بخوای نگاه کنی . ما خانومها هم میتونیم بگیم که شما آقایون همهتون لوس و بیمنطق و لجباز و یه دنده و خودخواه هستین . خوبه اینجوری اونوقت؟ دیکتاتوری دوست داری؟!
چه اسم خوبی براش انتخاب کردی. "آقای از خود راضی"
و چقدر خوبه که تصمیم درستی گرفتی. عمدتاً دلیلی که 2 سال وقت صرف یه رابطه کرده همون دلیل خروج از کشور بوده. شک نکن. چون تو بحثا نشون داده که این موضوع در درجه اول اولویت واسهش قرار داشته. در مورد این گفتههای آقایون هم زیاد خودتو ناراحت نکن. این جماعت فیلسوف و دانشمند عادت دارن تو صحبتاشون هی بگن "شما زنها"
عزیزم این آقایی که قرارش دادی در زمرهی جماعت فیلسوف و دانشمند . (نه که فیلسوف و دانشمند نباشه -که هست منتها نه از اون لحاظ) از دوستان خیلی قدیمی من هست و احترامش همیشه برای من به جا . بعد این دسته بندی رو ما هم در مورد اونها داریم و خیلی وقتها شده که بگیم «آقایون کللهم اجمعین.......»
من در جریان رابطتون نیستم!ولی به نظرم آدما حق دارند هر وقت که خواستن دیگه نباشن و از رابطه بکشن کنار!تو این یه مورد باید منطقی بود!تو نمی خوای یه رابطه پس قطعش کن و با بودنت خیانت کن!به نظر من بودن از سر اجبار تو یه رابطه حالا به هر دلیلی حتا به این دلیل که دلت نمی خواد دل طرفت رو بشکنی خیانت محسوب میشه!و این که آدم ها هم بدون ما می تونن به زندگیشون ادامه بدن!فراموش می کنند و دوباره شروع می کنند!به همین سادگی و راحتی!تو کار بدی نکردی!به نظر من این حق مسلم توئه که انتخاب کنی با کی می خوای باشی یا نباشی!و کسی نمی تونه تو رو قضاوت کنه!
مرسی ایرن جان . دقیقن چیزی هم که من رو عصبانی و شگفتزده کرد همین مساله بود . که خودش از همون ابتدا و همیشه در خلال رابطه بهم میگفت که تو آزادی هر وقت که دلت خواست بری . و وقتی که تصمیم به رفتن گرفتم بهش برخورد! این دوگانگی شد یه سوال بزرگ تو ذهن من . که تو که میدونی که طاقتش رو نداری چرا اصلن حرفش رو میزنی؟!
به نظرم رابطهای که با همچین بهانهای از هم پاشیده، به احتمال زیاد به آخراش رسیده بوده و حداقل یک طرف از قبل ذهنیت تمام کردن این رابطه رو داشته. بنابراین به نظرم این جدایی منطقیه.
رابطهای که بخواد تمام بشه همیشه بهانه خودش رو پیدا میکنه. جای نگرانی نیست.
در مورد او حرف کرگدن هم، (شما زنا) به احتمال زیاد برای شوخی گفته!!
به نظرم زن و مرد رابطهی پیچیدهای باهم دارن. و در طول این رابطه، بطور مداوم مفاهیم و معانی عوض میشن و احساسهای متفاوت به وجود میارن. و طبعاً برداشت زن با برداشت مرد متفاوته. این تفاوت باعث میشه که هر دو طرف نسبت به جنسیت مقابل ذهنیت منفی پیدا کنند و نظرات کلی که قابل اثبات نیست مطرح کنند...
ممنون آقای فریق . حرفتون کاملن درسته که برداشت زنها و مردها فرق داره . چون از دو زاویهی متفاوت میبینن و هیچ کدوم هم حاضر نیستن که خودشون رو بگذارن جای طرف مقابل . منتها همون جور که برای ایرن عزیز نوشتم . این آقا از همون ابتدای شروع رابطه و در تمام طول رابطه همیشه میگفتن که من آزادم هر زمان که خواستم برم و زمانی که تصمیم به اتمام رابطه گرفتم واکنششون این بود . و این دوگانگی من رو آزار داد.......
نه بابا حالا محسن یه حرفی زده. شما زیاد سخت نگیرید. ما که باهاش موافق نیستیم.
الان شما این کامنت رو برای زیر آب زنی محسن نوشتین یعنی؟ اگر این جور باشه که یه خیلی لبخند به لب من آورد! (چهقدر ادبی شد آخر جملهام)
مهسا اگه مامانگار اینجا رو و کامنت کذایی منو بخونه کلله تو میکَنم !
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه . یعنی بالاخره یکی پیدا شد که تو ازش حساب ببری و تا این حد بترسی؟ من یعنی الان او حس مردمآزاری و فضولیم همزمان تحریک شده که برم از مامانگار خواهش کنم بیان کامنت تو رو بخونن تا ببینم بعدش چی میشه!
من فکر می کنم کار کاملا درست و منطقی رو انجام دادی . زیر یه سقف رفتن و اصل زندگی با حرفایی که می شنوی خیلی فرق داره . کار خوبی کردی مهسا جون .
البته فکر می کنم کرگدن هم درست می گه که تغییر شرایط باعث میشه همه چیز یه جور دیگه جلوه کنه .
مرسی محبوب جان . من هم با گفتهی محسن در مورد شرایط مخالف نیستم . نقد من به جملهی آخری هست که نوشته
«شما زنا مختون نمیکشه این چیزا رو درک کنید!!!»
این جمله من رو عصبانی کردش حسابی . هنوز هم جلز و ولز دارم بابتش!
ای قربون آدم چیز فهم !
یکی حالا پیدا شد و از حرفی که زدی تعریف کرد . جو برت نداره دیگه عمو جان!
شما خانومها
با اون
آقایون
مگه فرقی دارین ؟
باور کنین که ما خانومها با اون آقایون زمین تا آسمون فرق داریم به خدا بابای آرتا خان . منتها نه به اون غلظتی که کرگدن گفته!
1) اجازه نده دیگران در مورد زندگی تصمیم و افکارت نظر بدن! خودت باش
2) آدمی با هرکسی که سالم و آدم است می تواند خوشبخت شود اگر نشود علت خودش است
3) زندگی هم زیباست هم وحشی و ناعادلانه، فقط خودمون را می تونیم عوض کنیم نه دیگری
4) اگر همه حرفهای عالم هم گفته بشه، ما آدمها تصمیمی را می گیرم که خودمون خواهیم گرفت! یعنی ممکنه کسی هولمون بده ولی ما دوست داشتیم که هول بشیم
می دونی چیه،
من متدم اینه، همه چیز را داغون می کنم انگار که چیزی وجود نداشته
این بهترین راه برای خلاص شدن از قضاوتهاست. شاید!!!
من جای تو بودم حرفهای دروغگو را اصلا نادیده می گرفتم از بیخ!
چون همه ما مشابه هیم و مشابه نمی تونه کمک کنه!
حرفتون رو قبول ندارم . گاهی هر دو آدم به تنهایی هیچ مشکلی ندارن و خیلی هم خوب هستن . منتها ترکیبشون در کنار هم چیز فجیعی از آب در میآد . مثل ترکیب خربزه و عسل .
در مورد این هم که همه چیز رو خراب میکنین تا کسی قضاوتتون نکنه . خب شاید واقعن متد شما باشه . چون به نظر من شما هر قدمی که بردارین تو زندگیتون یکی داره شما رو قضاوت میکنه . حالا این قضاوت گاهی مثبته و گاهی منفی .
در آخر هم . اتفاقن به اعتقاد من رطب خورده هست که باید منع رطب کنه . چون کسی که رطب نخورده هرگز در عمرش . اصلن چه میفهمه و چه میدونه که رطب چی هست اصلن که بخواد در مورد فواید و مضراتش سخنرانی هم بکنه!
عزیز من تصمیم درستی گرفتی.شک نکن
مرسی روشنک جان!
کاملا کار دستی کردی یعنی اصلن و به هیچ وجهی نباید آدم چشمشو ببنده و زیر سیبلی رد کنه . اشکال ما اینکه اول باید یه شکست سفت بخوریم بعد دقت لازمو پیدا کنیم. ۸۰ درصد مواردی که برای ما زنا بعدا مایه عذاب میشه رو همون اول آشنایی فهمیده بودیم ولی بنا به دلایلی حال نکردیم به روی خودمون بیاریم.
کار خوبی کردی به حرف پدرت گوش دادی.
آره واقعن رعنا جون . نمیدونی الان اینقده خوشحالم که این رابطه به هیچ جایی نرسید . وقتی که تموم شد انگاری یه طناب از دور گردنم باز شد!
این مردا آی از نه شنیدن میسوزن آی میسوزن
آی گفتی . میدونم . خیلی براشون درد داره! ولی خودشون اگر این کار رو بکنن خوبه . طرف مقابل هم به یه ورشون!
آدم از خود راضی که تکلیفش معلومه حالا دیگه اگه مرد باشه که واویلا
آی گفتی مهسا جونم . خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه!
نمی دونم چه جوری یه نفر می تونه واسه همه ی زنها یا همه ی مردها یه حکم کلی صادر کنه!!!! کرگدن یه کم تجدید نظر کن...
کرگدنه دیگه بیتا جان . یعنی ازش انتظار بیشتری داشتی واقعن؟!
به نظر من از روی عقل و منطق تصمیم گرفتن بهتر از تصمیم از روی احساسه
ممنون عسل جان.....
خب من این پست رو از وبلاگ کرگدن پیدا کردم..
.اما به نظر من کار کاملا منطقی ای کردی.. می دونی من ۳سال بعد از ازدواج با همچین آدمی رو دارم تجربه می کنم... همه چی بارم مایوس کننده شده... کار کاملا خوبی کردی که به حرف پدرو مادرت گوش دادی..
نمی دونم چند سالته اما حتما این حس برا پیش اومده که بچه هایی که ۱۰-۱۲ سال از خودت کوچیکترن رو بببینی و حس کنی چقدر بچه گانه نسبت به مشائل فکر می کنن... این هموم حسیه که پدر و مادرت نسبت به تصمیم تو داشتن.. من ۳ سال با شوهرم دوست بودم ۴ سال هم نامزد بودم الان هم ۳ سالی هست که ازدواج کردم... طی تمام این سالها هم اصرار داشتم که یک اشتباه رو ماستمالی کنم.. اما الان بعد این همه سال دیگه رمقی برام نمونده...
این بحث ها رو من ۸ سال پیش کردم.. و متاسفانه این رابطه رو ادامه دادم... نتیجش هم الان شده این که نه می تونم جدا بشم نه دلم میخواد این زندگی رو ادامه بدم...
هر جا هستی موفق باشی...
این ازوداج اگر صورت میگرفت تجربهی دوم برای هر دوی ما بود ایراندخت جان....
در مورد مشکلت هم . عزیزم زمانی میرسه که خودت خیلی راحت میتونی تصمیم به جدایی بگیری . منتها . تا زمانی که ته دلت همسرت رو دوست داری اقدام به این تصمیم امکانپذیر نیست . نه اینکه بگم ازش متنفر میشی . نه . ولی حسش که بیاد خودت میفهمی و اونوقت هیچ چیزی نمیتونه جلو دارت باشه برای عملی کردن تصمیمت .
امیدوارم که هر کاری که میکنی به صلاحت باشه ......
کاش یه روزی تو جامعه ما بیاد که هر آدمی رو فقط یه انسان ببینیم نه زن یا مرد! اما این برای من همیشه سوال هست که چطور یه آقا که قبلا ازدواج کرده و احیانا بچه هم داشته به راحتی میتونه با یه دختر دیگه ارتباط برقرار کنه یا ازدواج کنه ولی اگه یه خانوم نامزد هم کرده باشه کلی باید تاوان پس بده؟؟؟!!! نمیخوام بگم که تفکر جامعه ما راجع به این مورد درسته ولی اگه بده برای هر دو گروه بده و اگر هم خوبه برای همه خوبه. فکر کنم یه باره دیگه هم تو یه وبلاگ دیگه گفتم که کلا جامعه متناقضی داریم. هر دو گروه همدیگر رو به شدت نهی میکنن و باز هم در پی به دست آوردن همدیگر هستن!!!!! خلاصه که من یکی از کار این جماعت سر در نیاوردم.
موافقم باهات فرزانه جون . درست میگی . منتها این مساله فقط منوط به جامعهی ایرانی نمیشه . همه جای دنیا این دسته بندی و خط مرزی زنها و مردها وجود داره . هیچ وقت هم از بین نخواهد رفت . هیچ وقت . دنیای یونیسکس مثل اتوپیا دست نیافتنییه......
کاری به درست یا غلط بودن تحلیل شما و تصمیمتان ندارم
اما همین که به حرف پدرتان احترام گذاشتید ، نتیجه اش را در زندگی لمس خواهید کرد.
این مساله را من با تمام وجود لمس و درک کرده ام.
چیزی که زیاده شوهر ؛ چیزی که یه دونه ست پدر !
ممنون احسان جان . درست میگی کاملن.....
چقده احسان پرسا خوب گفته
منم موافقم
به نظرم کار درستی کردی
مرسی
سلام دوست عزیز...به نظر من همچین مردایی حیفن که ازدواج کنن ایناو بزارید همین طور مجرد بمونن بس که عتیقه هستن...
اگر اجازه هست من شما را لینک کردم....جوابی که به فرزانه دادی واقعا درست بود...مرسی.
خواهش میکنم . لطف داری عزیزم . ممنون
با این وصفی که از آقای ازخودراضی کردی، نه تنها نباید از "از چاه بیرون اومدنت" زخمی شی، بلکه باید تمام زخمات درمون هم بشه.
عزیزم اونی که من ازش بیرون اومدم چاله بودش! این یکی چاهی بود که خوشبختانه تا لبش رفتم ولی توش نیفتادم
سلام.مهسا جان.نمی دونم من رو اصلا یادت هست یانه.ورودی هشتاد ارتباطات و...
به هرحال همیشه جویای احوالت از زهرا بودم و هرازگاهی هم پست هات رو می خوندم. یکهو بعد از 3-4ماهی اومد دوباره پیدات کردم. به قول دوستان بالایی تو رابطتتون نبودم. اما حتما تصمیم درستی گرفتی..با شرح مختصری که دادی
برات از صمیم قلب دعا می کنم
و بهت بگم که هنوز عمر درازی پیش رو داری و هیچ لحظه ای از زندگیمون ارزش این رو نداره که حتی به ناراحت شدن الان امثال آقای از خود راضی حتی فکر کنیم
علی الظاهر که قصدو غرضش با توجه به بچه داشتنش و...موقعیتش هویدا بوده/من برات از خدا بهترین ها رو می خوام...موفق باشی
کار عشق من و شما اقا ...دیگر از ژست عاشقانه گذشت...
سلام طاهره جون . مرسی . آره عزیزم خوب هم یادمه . مگه میشه که یادم رفته باشه؟
این جریان هم مربوط به یک ساله پیشه . نوشتم ازش چون یک جورهایی ته ذهنم رو قلقلک میداد.
من هم امیدوارم که هرجا که هستی شاد باشی همیشه .
میبوسمت از دور.....