این مردهای حسود!

 

 خیلی بی‌هوا ازم می‌پرسه «چی تو دنیا بیش‌تر از همه بهت آرامش می‌ده؟» 

 

چشمام رو روی هم می‌گذارم و بعد از یه مکث دو ثانیه‌یی می‌گم «دریا . هیچ‌چیزی تو دنیا به اندازه‌ی دریا به من آرامش نمی‌ده» و هم‌زمان هم دارم توی ذهنم صدای موج‌های دریا رو به تصویر می‌کشم و می‌رم تو عالم خیال....... 

 

حضرت اشرف ولی چنان بهشون بر می‌خوره و می‌رن تو لب که من باید تا نیم ساعت هی قربون صدقه‌ش برم تا یه خورده اخماشون وا بشه و آشتی کنن . در همون حالی که دارم از خنده از واکنش ایشون ریسه می‌رم هر دوثانیه می‌پرسم «یعنی تو واقعنی به دریا حسودیت شد؟» و دوباره می‌زنم زیر خنده و اوشون هی بیش‌تر اخماشون می‌ره تو هم و با لب و لوچه‌ی آویزون به نشونه‌ی قهر سرشون رو تکون می‌دن که یعنی آره و من هی در حالی که سعی می‌کنم جلوی خنده‌ی خودم رو بگیرم هی نازشون رو می‌کشم تا بالاخره اخماشون وا می‌شه و لب‌خند به لباشون می‌آد. 

 

 

خداییش اول این‌که وقتی ازم سوال کرد اصلن به ذهنم نرسید که دلش می‌خواد چه جوابی بهش بدم . بعدش هم باورم نمی‌شد که این همه واکنشش اکستریم باشه واسه جوابی که بهش دادم و تا این حد حسودیش بشه . هر چند ته دلم حسابی قیلی‌ویلی رفت بابت این حسودی نابه‌هنگام  

 

 

پ.ن. انگار از جنس قدیمه چشم تو......

 

 

نظرات 10 + ارسال نظر
بابای آرتاخان یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ http://artakhan.blogfa.com

اتفاقا کسی که ذاتا خودش آرامش بخشه و وجودش باعث ایجاد آرامش در فرد دیگه ای می شه این سوال رو مطرح نمی کنه که : «چی تو دنیا بیش‌تر از همه بهت آرامش می‌ده؟»
اون عزیز باید این رو می دونست . . .

می‌دونه اتفاقن بابای آرتا خان! منتها دلشون خواسته بود خودشون رو واسه من کمی لوس کنن که من هم زدم تو پرش و حالش رو گرفتم . پرسیدنش بیش‌تر از اون لحاظ بود یعنی!

کرگدن دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:00 ق.ظ

اصولن مردا آرامش بخش نیستن ...
متاسفانه بیشتر تو مخ و نرو ان !
حضرت اشرف شما هم از این قاعده مستثنا نیست ...

به کوری شاخ شما این حضرت اشرف ما خیلی هم آرامش‌بخشن! چرا شوور مردم رو با خودت جمع می‌بندی؟ مثال رو نرو رفتن می‌خوای برو از یه جا دیگه پیدا کن . به حضرت اشرف من چی کار داری؟ دهههه!

کرگدن دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:01 ق.ظ

البت در فقرهء آرامش
مردا با وجود چیزی که گفتم
باز در مقابل روی اعصاب بودن زنها
فرشته ان خداییش ...

خداییش حضرت اشرف همیشه می‌گه من خیلی بهش آرامش می‌دم و اصلن هم رو نروش نیستم . راست هم می‌گه خب . همین رو نرو شماها می‌رم دیگه . چیزی واسه حضرت اشرف نمی‌مونه باقی از رو نرو رفتن من!

حمید دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

طفلک حضرت اشرف!...دلمان برایش سوختانیده شد!...
تو هم زرنگ نیستی دیگه! باید مثل بقیه خانمها که متخصص مادرزاد جمع کردن سوتی هستن به سبک فیلمای عاشقانه سیاه سفید کلاسیک یه نگاه پرمعنی و عمیق بهش میکردی و خیلی آروم و شمرده میگفتی "منظورم از دریا تو بودی! حتما باید اینو خودم میگفتم!؟"...اینجوری هم سوتی ای که داده بودی جمع میشد هم دست پیش گرفته بودی و بعدا میتونستی در مواقع لزوم این بی احساسیشو(!) تو سرش بزنی!

این طفلکی اومده بود خودش رو واسه من لوس کنه من این جور حالش رو گرفتم . دیگه اگه اون کاری رو هم که تو می‌گی می‌کردم که باید خودکشون راه می‌انداخت که بچه‌م طفلی . باز این‌جوری یه خورده نازش رو کشیدم حالش جا اومد باز .

تو هم حمید به جای نسخه پیچیدن برو کامنت‌هات رو جواب بده پسر خوب . ببین اگه دست مملی بود تا الان همه رو جواب می‌داد . بس که تو شاگرد تنبل کلاس هستی و آخر کلاس نشستی!

حمید دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ق.ظ http://abrechandzelee.blogsky.com/

فکر کردی جواب دادن به کامنتا خم رنگرزیه که همینجوری فرتی جواب بدم بره!؟...نه خانوم محترم!...شما اصلا کلمه "وجدان کاری" به گوشت خورده!؟...الگوی بنده در جواب دادن به کامنتها همون شیوه مموتی در جواب دادن به نامه های مردم در سفرهای استانیه! متد پیشرفته "دونه دونه و با دقت!"...
مضاف بر اینکه اگه خدا قبول کنه بنده مثلا دارم کار میکنم! گاهی اوقات بجز وبلاگ چند تا کار خورده ریز اداری هم پیش میاد بالاخره! ...

همون شما مثلن داری کار می‌کنی! من شما رو ریفر می‌دم به جوابی که به کامنت خودت در کامنت‌دونیت دادی و گفتی که درگیری‌یه خودمونی‌یه و ما دخالت نکنیم! ببینم خودت حریف خودت می‌شی؟ یا دوم می‌شی اگه با خودت کشتی بگیری؟!

آلن دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 12:34 ب.ظ

بنده خدا ، احتمالن یاد دوست سابقش ، دریا خانم افتاده.
بعدش اون طوری ناراحتی شو توجیه کرده.

ای که ساده دختری ، مهسا.

هررررررررررررررررررررررررررررررررر
اسم دوست دختر سابقش دریا نبود اتفاقن! اون‌جوری بود که می‌کشتمش که!
بعدش هم من عضو انجمن نیستم که تمایلات انجمنانه!!!!! داشته باشم آلن

مکث دوشنبه 10 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 02:30 ب.ظ

نه عخش من..حضرت اشرف به ماهی های دریا حسودی ش شده خصوصا اون ماهی های بزرگی که می تونن تو رو قورت بدن درسته...بس که لذیذی...

قربونت برم عخشم . احتمالن همینی‌یه که می‌گی . خودش که مقر نیومد که چرا حسودیش شده

محبوب چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:17 ق.ظ http://mahboob.persianblog.ir/

وااااااااااااااای .... عزیزم ...
چقدر وقتی این مردا لوس میشن باحال میشن ...
اون حس خوش خوشانی که بهت داده از همه چی مهم تره جیگر

قربونت برم محبوب جونم . آره اون حسسه خیلی باحاله . داشتم فکر می‌کردم که نکنه واسه همین حس هست که اکثرن پسرا یه کاری می‌کنن که دخترا حسودیشون گل کنه . از این خبائث روزگار بعید هم نیست چنین چیزی

فرزانه چهارشنبه 12 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 03:19 ق.ظ http://azghandetorbat.blogfa.com

میگن احساسی که آدم نسبت به دریا داره همون احساسی هست که نسبت به مادرش داره.
احساستو نسبت به کوه و جنگل و کویر هم مجسم کن تا تو کامنت بعدی بگم اونا نماد چی هستن.

فرزانه جان دریا نماد هم‌سره نه مادر . این تسته از عهد شاه وزوزک هم قدیمی‌تره دختر خوب.....

حبیب پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ق.ظ http://nogall.persianblog.ir/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد